در مالکیه که مستقر بودیم (بهمن 59) اطلاع یافتم تعدادی از برادران سپاه و کسانی که در عملیات آزادسازی هویزه شرکت داشتند جلوتر در یک ساختمانی مستقر هستند به دیدارشان رفتم که بنده را تحویل گرفته و تعارف کردند آنها یک قبضه خمپاره انداز 81 میلیمتری داشتند و تعریف کردند که امروز خیلی شانس آوردیم گلوله ای که داخل قبضه انداختیم چند متر جلوتر از قبضه به زمین خورد و منفجر نشد من به سراغ گلوله رفته و آنرا برداشتم تا با خود ببرم آنها گفتند خطرناک است و من گفتم مواظبش هستم. آن برادران تعدادی مین ضدتانک تی ام 46 نیز در منطقه هویزه خنثی کرده و در اتاقشان نگهداری می کردند. چند روز بعد برای آموزش چند روزه تخریب و سلاحهای نیمه سنگین به اهواز در مقر گلف رفتم هنگامی که بازگشتم بچه ها گفتند دیروز عراقی ها یک موشک زمین به زمین زدند و قریب 20 نفری که در آنجا مستقر بودند همه قطعه قطعه شدند من به محل که رفتم متوجه شدم موشکی در کار نبوده بلکه آن مینهای ضدتانک که برادران نزد خود نگهداری می کردند منفجر گردیده و همه شان قطعه قطعه شده بودند. گفتند چند گونی توانستند در اطراف جنازه هایشان را پیدا کنند.
یک روز بعد در کنار منبع آب می رفتم یک شی خاکی و چرب به نظرم آمد آنرا که بررسی کردم دیدم قسمتی از سر یکی از برادران شهید است لذا بیشتر حساس شده و اطراف را بازبینی کردم دیدم هنوز قطعه هایی از بدن این برادران در اطراف پراکنده است ولی با توجه به آتشی که در منطقه بود بیشتر از این نتوانسته بودند تجسس کنند. بنده این موضوع را به فرماندهی اطلاع دادم ولی کسی دیگر دنبال آن را نگرفت. به نظرم چند احتمال برای انفجار و جود داشته یکی اینکه گلوله ای به طور مستقیم به مینها خورده که احتمالش ضعیف است دوم اینکه ماسوره روی مین بوده و بر اثر جابجایی و پرت نمودن مین بقیه هم منفجر شده و احتمال ضعیف دیگری که وجود داشت ماسوره ای تأخیری بر روی یکی از مینها بوده و یا عناصری از دشمن اعم از منافقین یا نفوذی این ها را منفجر کرده بود.